نیروانا یه حبه قندنیروانا یه حبه قند، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

حـــبه قـنــد

نیروانا تلفن حرف میزند.

نیرواناجونم عزیز مامان کارهای جدیدت کلی منو به وجد میاره. عزیز دلم ی کاری میکنی و اونم اینه که تلفن و یا موبایلو برمیداری و میذاری در گوشت الکی میخندی و شروع میکنی به صحبت کردن جالبه که راه میری حرف میزنی از این اتاق به اون اتاق. گاهی هم میذاری رو گوشت و دستتو برمیداری و.می چسبونی به گوشت مثل اینکه دستت به چیزی بند باشه. عزیز دلم دیگه یواش یواش میخوام از شیر بگیرمت با مشاورت هم صحبت کردم و گفت کمش کن اما متاسفانه هر وقت میشینم رو کاناپه تو میای و میزنی لباسمو بالا و میخوای. چند روز پیش بهت گفتم بسه دیگه بسه چقدر ممه میخوری.تو هم گفتی بسه. بسه و خندیدی. حالا به مشاورت گفتم و اون گفت داروی تلخک بزنم اما من مرددم واسه اینکه شم...
19 اسفند 1394

بیست و یک ماهه من

نیرواناجونم عشق مامانی  امروز بیست و یک ماهه شدی یه دختر باهوش هستی که روز به روز کارای جدید یادمیگیری واقعا نمیدونم از کدوم کارات نوشتم اما خیلی از پیشی خوشت میاد و بهش میگی بیشی کارای جدیدت اینه که  غذا روفوت میکنی. بوس میفرستی. حرکات انیمشین انگلیسی mother goose club رو انجام میدی و بابایی باهات میخونه. خدا رو شکر مدل خوابیدن شبت خیلی بهتر شده یعنی اینکه دوباره میای کنارم میخوابی ومیچسبی به من و لالا میکنی اما همچنان چنددفعه تا صبح از خواب بیدار میشی.وابسته پستونکی و عادت به خوردن ممه ترک نمیشه هر چی دارم کم میکنم اما وقتی بیکار میشی گیر میدی بهش تصمیم دارم تا عید ترکت بدم . چند روز پیش واس...
11 اسفند 1394
1